حسن گوهرپور / روزنامهنگار
عصر سه شنبه، به همراه دکتر ملانوری استاندار همدان، از سر احترام و التزام، و به سبب تکریم نام، نشان و شأن استاندار اسبق همدان به آیین ترحیم ایشان رفتیم؛ پیش از رسیدن به مسجد، دکتر ملانوری دربارهی زندگی انسان و اینکه مرگ، سرایی است که سرانجام همه میمهان آن خواهیم شد سخن گفت. گپ و گفت کوتاهی بود، اما از آن دست مکالماتی شد که در برخی لحظات آدم احساس میکند با جانش میشود نه قوهی شنواییاش. برای من هم اینگونه بود انگار؛ احساس کردم هر جای این جهان که ایستاده باشی؛ در هر لباس و فره و شوکت و حکمت و مقامی که باشی باید یک روز بروی؛ و این شعر خیام در نظرم آمد که «این کهنه جهان به کس نماند باقی/ رفتند و رویم و دیگر آیند و روند».
در این میانه اما چیزی در خاطرم خطور کرد. اینکه چرا {برخی} سیاسیون ایران و جهان هر کدام به سویهای و رویهای اخلاق را در سیاست رعایت نمیکنند، اخلاق دشمنی ندارند و مرگاندیشی نمیکنند؟!
شاید روراستتر این باشد که بگوییم؛ سیاسیون مرگاندیشی ندارند و نمیکنند که برای هم «چاله» میکنَند و چون «چاله» میکنَند همیشه خودشان انتهای چاه خواهند ماند، البته این چاهها در ظاهر نمایان نیست، اما آنانکه باید بداند نیک میداند که چاههای درون این افراد چقدر عمیق و بیآب و آبادانی و آسایش است.
اینها را گفتم که به نیاندیشیدن به مرگ سخن بگویم، در اینکه اگر به مرگ بیاندیشیم و بیاندیشند، دیگر نیازی نیست به آنها تاکید کنیم که «اخلاق دشمنی» مفهومی است متعالی که به شما این امکان را میدهد که احساس کنید هنوز قلبی شریف برای ادامهی حیات دارید و ذهنی آرام برای استمرار اندیشیدن در مسیر تعالی و تکامل.
الف: مرگاندیشی و اخلاق دشمنی: دو بال پرواز به سوی زندگیِ برتر
گاهی دو مفهوم، چنان در ژرفای جان آدمی ریشه میدوانند که درک آنها نه تنها شناخت، که راهنما و چراغ راهِ زیستن میشود. «مرگاندیشی» و «اخلاق دشمنی» از همین دستاند. یکی به ما یادآوری میکند که وقت محدود است و دیگری میآموزد که حتی در سختترین رویاروییها، انسانیت نباید قربانی شود.
مرگاندیشی: یادآورِ گرانبهایِ معنا
فیلسوفانِ اگزیستانسیالیست، از «هایدگر» با تأکیدش بر «بودن-به-سوی-مرگ» تا «یاسپرس» و دیگران، همگی به شکلی منحصر به فرد، مرگ را نه نقطهی پایانیِ محض، که نیرویی قدرتمند در شکلدهی به معنای زندگی میدانستند. در فلسفهی دین و الهیات معاصر نیز، این پرسش که «مرگِ اجتنابناپذیر چه تأثیری بر معنای حیاتِ زمینی و امیدهای ما نسبت به آن سوی مرگ دارد؟» محور بحثهای ژرفی است.
فلاسفه تحت تأثیر تعالیم الهیات اسلامی، همواره بر «ذکر مرگ» بهمثابه ابزار تکامل روح تأکید داشتند و از همین روست که از کندی تا فارابی و ابنسینا و سهروردی و ملاصدرا و ... تا فلاسفه معاصر همه به نوعی از اندیشیدن به مرگ سخن به میان آوردهاند.
به همین اعتبار، مرگاندیشی، اگر درست فهمیده شود، نه نیرویی فلجکننده، که موتور محرکی است برای قرار گرفتن در مسیر درست زندگی. فردی که همواره گذرا بودنِ فرصت را در نظر دارد، کمتر به بطالت و گناه و بیمسئولیتی تن میدهد و سعی میکند از «اکنون» خود نهایت بهرهی معنوی و اخلاقی را ببرد.
اما مرگاندیشی خود سه رویِ متمایز دارد:
نهایتداری زندگی: این همان معنای کلیدی است؛ آگاهیِ همیشگی به اینکه زندگی بینهایت نیست و در نهایت به دیوارِ سرد و گریزناپذیر مرگ برخواهد خورد. این آگاهی، ارزش لحظهها و انتخابها را صدچندان میکند.
ترس از مرگ: در زبان فارسی، «اندیشه» گاه به معنای «ترس» نیز به کار رفته است. بنابراین مرگاندیشی میتواند به معنای ترس و هراسِ ناشی از فکرِ نابودی و گسست از دنیای آشنا باشد. این ترس، اگر مدیریت نشود، میتواند آسیبزا باشد.
مسئولیت در پرتو جاودانگی: معنای سومی که فراتر از نهایتداری و ترس است، نگاه به پیامدِ کنشها در جهان پس از مرگ است. این نگاه، به رفتار انسان در این جهان، بُعدی از مسئولیتِ فرازمانی و متافیزیکی میبخشد. اینکه کردار ما چه بازتابی در سرنوشت ابدیمان خواهد داشت.
ب) اخلاق دشمنی: جوانمردی در سختترین آزمون
اما زندگی فقط مواجهه با گذر زمان نیست؛ گاه مواجهه با دشمنیها و ستیزهها نیز هست. اینجاست که «اخلاق دشمنی» به میدان میآید. اخلاق دشمنی به این معناست که حتی در دلِ خصومت و نبرد، انسان موظف است به اصول اخلاقی و انسانی پایبند باشد. این به معنای سادهلوحی یا نادیده گرفتن خطر نیست، بلکه به معنای حفظ کرامت انسانیِ خود و حتی در حد امکان، رعایت حرمتِ انسانیتِ طرف مقابل است. جنگیدن با دشمن، مجوزی برای زیر پا گذاشتن تمام قواعد انسانی و اخلاقی نیست.
و اینجاست که میراثِ غنیِ فرهنگی ما ایرانیان، چراغ راه میشود: ما صاحب سنتهای پرشکوهی چون «فتوت» و «جوانمردی» هستیم که در متونی ارزشمند به نام «فتوتنامهها» گرد آمدهاند. در این متون، و همچنین در آثار اخلاقی (متون نثر) مانند قابوسنامه، سیاستنامه، گلستان، مرزباننامه و البته در شعرها اعم از آثار فردوسی، سنایی، عطار، حافظ، سعدی و ... همه تاکید بر اخلاق به گونهای است که حتی باید در دشمنی هم رعایت شود.
پیمانداری، دستگیری از ضعیف (حتی اگر از اردوگاه دشمن باشد)، پرهیز از غدر و نیرنگ، رعایت حقوق اسیران، اجتناب از هتک حرمت زنان و کودکان و سالخوردگان دشمن، و حتی رفتار جوانمردانه با خود دشمن در میدان نبرد (مانند دادن آب به دشمن تشنه یا پرهیز از ضربهی ناجوانمردانه)، کنترل خشم، پرهیز از کینهتوزی و انتقامجویی بیحد، عفو و گذشت در هنگام توانایی، رعایت انصاف، حفظ تقوا و پرهیزگاریِ فردی در هر شرایطی، حتی در برابر دشمن و ... از جمله مواردی است که در متون نظم و نثر فارسی به آنها اشاره شده است.
بختیاری «نیکبخت» در آیین وداع
خلاصه اینکه، حضور در آیین وداع با محمدناصر نیکبخت در مسجد جامع شهرک غرب تهران که مملو از جمعیت بود؛ برای من فرصتی شد که بسیاری از سیاسیون جناحهای مختلف را در آنجا ببینم. افرادی که در این دو دهه روزنامهنگاری در بالا و پایین سیاست، فرهنگ، ورزش و ... دیدهام و ارتباط داشتهام. در آن مراسم، مکرر به این اندیشیدم که تا چه میزان افرادی که در این آیین گردهم آمدهاند، به موضوع مرگاندیشی و اخلاق دشمنی در رفتارهای فردی و اجتماعی خود میاندیشند و به آن عمل میکنند؟!
شاید بشود گفت بختیاری نیکبخت فقید هم این بود که هوای انسان و انسانیت را داشت.