حسن گوهرپور / روزنامهنگار
آنکه سراغ هنر میرود، زندگی برایش معنایی فراتر از معناهایی دارد که عامه به آن معتقدند و با آن روزگار میگذرانند. آنکه با هنر زیست میکند، غیر از لذتی که از کشف و شهود، دانایی و خردمندی، عشق و آفرینش میبرد، در پی دریافتِ حقیقی رمزِ ماندگاری و جاودانگی است. انسان دو گونه زیست میکند؛ گونهای که «خودش» و «نامی» که بر او نهادهاند همزمان در زمان جاری هستند و گونهای دیگر زمانی است که جان او از وجودش رخت برمیبندد و روزگار ادامه حیات معنوی برای نامش آغاز میشود و این یعنی دیگرگونه زیستن. همانی که سعدی میگوید:«نام نیکو گر بماند ز آدمی / به که از او ماند سرای زرنگار» حال از استاد مرادعلی حنیفه، هم نام نیک مانده، هم سرای نیک.
جاودانگی رازش را با او درمیان نهاد
علاقه و ایمان به جاودانگی دردی است که به جان هر کسی نمیافتد. این درد از همان جنس است که مولانا در فصل چهارم «فیهمافیه» میگوید:«درد است که آدمی را رهبر است. در هر کاری که هست، تا او را درد ِآن کار و هوس و عشق آن کار در درون نخیزد، او قصد آن کار نکند و آن کار بیدرد، او را میسر نشود، خواه دنیا، خواه آخرت، خواه بازرگانی، خواه پادشاهی، خواه علم، خواه نجوم و غیره.» درد همنوایی و مؤانست و معاشرت با سنگ، از آن جنس دردهایی بود که به جان «اوسا مراد» افتاده بود. خودش به کرات میگفت:«دلیل ماندگاری و تلاش بیپایان من در این سالها، عشق به حرفهام بود؛ در غیر این صورت نمیتوانستم 70 سال پیاپی بر سنگهای سخت تیشه بزنم و بر دل آن حکاکی کنم. دوست داشتم آثاری از خود به جای بگذارم که بعدها بگویند کسی هم بوده که اینها را ساخته؛ چرا که ماندگاری هنر برای من خیلی مهم است.»

عاشقانههای تیشه و سنگ برای بوعلی، باباطاهر، سیدجمال، رضیالدین آرتیمانی و...
پیشنهادها به استاد مراد حنیفه، از حجاری بانک ملی میدان توپخانه سابق و امام خمینی(ره) فعلی و مجلس سنا شروع شد، اما اولین کار مهم او ساخت آرامگاه باباطاهر عریان بود. ساخت این بنای باشکوه 5 سال به طول انجامید و آغاز اتفاقی بود در هنر سنگتراشی استادکار همدانی. پس از باباطاهر، هنرنماییهای استاد هوشنگ سیحون در طرح و نقشه، با ظریفکاریهای استاد حنیفه در مدت 4 سال به ساخت آرامگاه بوعلی سینا انجامید.
حالا «اوسا مراد» چهرهای شده که به معاشقه با تیشه و سنگ خارا در کشور اشتهار پیدا کرده است و از هر شهر و دیاری، برای ماندگار کردن بنای نامداران خود با دستهای این هنرمند چیرهدست در پی او هستند و هم از اینجاست که بعد از ساخت آرامگاه باباطاهر و بوعلی سینا، برای ساخت مقبره ملکالشعرای تبریز وی را به آذربایجان دعوت میکنند و او هم همراه سنگهای گرانیت به تبریز سفر میکند.
سفر بعدی «اوسا مراد» فخر دیار هگمتانه به تهران بود. هنر دست او اینبار بر سنگهایی نشست که مقرر بود بر مزار ایرج میرزا بنشیند. حالا دیگر در ایران همه میدانستند برای نامهایی که ماندگار شدهاند، مزارهایی باید ساخته شود که درخور نام فرد آرمیده باشد و چه راهی بهتر از ماندگار کردن جایگاه با سنگ و دستان «اوسا مراد.»
آرامگاه رضیالدین آرتیمانی و مقبره سید جمالالدین اسدآبادی، آثار دیگری از «اوسا مراد» است که در صحیفه تقدیر هنری او مانند دیگر آثار، مُسوَد (نوشته) شده است. بعد از این آثار، رفتن به مراغه و ساخت آرامگاه اوحدیمراغهای، جانبخشی هنرمندانه دیگری از «اوسا مراد» بود که ماندگار شد و نامش را تا روزگار در گذر است، ادامه خواهد داد.
حالا دیگر استاد مراد حنیفه در میان ما نیست. خودش میگفت گاهی عکسها، فیلمها یا حتی وقتی از نزدیک این آثار را میبینم از خودم میپرسم آیا من این سنگها را تراشیدهام؟ و حال خوبی به من دست میدهد. حالا اما دریغ و درد که باید در فقدان این هنرمند بزرگ سوگوار باشیم. اندوهگین هستیم از اینکه استاد مرادعلی حنیفه 30 اردیبهشتماه پس از تحمل یک دوره سخت بیماری در سن ۹۱ سالگی و در همدان درگذشت. یادش گرامی و نامش جاودان.
منبع: روزنامه ایران / دوشنبه 5 خرداد / صفحه 19