حسن گوهرپور / عضو انجمن علمی نقد ادبی ایران

در تاریخ اندیشه غرب هستند اندیشمندانی که رویکردهای مشابه به زیست انسانی دارند. «آرتور شوپنهاور» یکی از آن فلاسفه است که «اراده و خواست» را بنمایه رنج میداند. بر همین اساس، او میاندیشد که این دو مفهوم، به صورت مستمر انسان را به سمت «هدف» امیدوار و سپس هدایت میکند و چون اهداف دارای تعالی و طبقات هستند، انسان مکرر از دستیابی به هدف خوشحال و در همان لحظه به خاطر نرسیدن به اهداف بالاتر پر از اندوه و رنج میشود و این حکایت زندگی بشر است.
«منزوی» هم از منظری اینگونه به جهان مینگرد. «منزوی» مسیر زیست خود را از شعر میداند و «سر سپردن» به شعر را آنچنان گسترده میپندارد که جایی برای دلدادگی به چیز دیگر را سلب میکند.
این روش و منش «منزوی»، از او شاعری میسازد که در زندگی اجتماعی دچار بحرانهایی مستمر و مکرر میشود، شاعری که منزوی باشد، اگرچه در شعر راهی سترگ را میپیماید و غزل را جوانهجوانه در خاک زبان فارسی تیمار و بازآفرینی میکند، اما زیست اجتماعی و اقتصادی او را تحتالشعاع قرار میدهد. به همین اعتبار، میتوان گفت روزهای سرشار «منزوی»، روزهای زیادی نبود، بیماری از او انسانی ساخت که میپنداشت «رنج» انسان «گنج» انسان است. این نگاه اگرچه در مبانی عرفان و تصوف ایران زمینهها و پایههایی دارد، اما برای «منزوی» آنگونه که میخواست، بار و بَر نداد. رنجهای زیست عمومی «منزوی» به قدری بود که به گمانم شعر او را نیز تحت تأثیر قرار داد.
آنچه او میتوانست باشد، با آنچه از او باقی ماند، دو شاعر متفاوت است. جهانی که «منزوی» در شعر میشناخت، دریافتهای معرفتی و شناختیاش از شعر و مفاهیم انسانی، به علاوه تسلط او بر ساختار زبان فارسی، عروض، قافیه، بیان و بدیع، میتوانست مقدمهای برای بازگشایی قلعهای عظیم از کنش شاعرانه باشد که طلسم دروازهاش، ذهن سبکبال و خیالانگیز و جانپرور و طبعروان او بود.
اما افسوس که پستیها و بلندیهای روزگار، سنگ صیقلی روح او نشد و آونگ هستی او را آنگونه که باید به تراز نرساند. نبود اگر هوشمندی «منزوی»، این کتابها و ابیات و روایتها هم از او باقی نمیماند؛ شعرهایی که هم شعر هستند، هم شعور تحسینبرانگیز.
حال اگر بخواهیم «منزوی» را از همین شعرها و شعورها بازشناسی کنیم، تصویری پر از اندوه از او بر جای خواهد ماند. آنهایی که از منزوی خواندهاند، میدانند ابیات متعددی از رنجهای او در آثارش میتوان یافت که نشان از رنجیدگی او دارد، اما یکی از تأثیرگذارترین مصرعهای او این خواهد بود؛ «مردی که در خوابهایش، همواره یک باغ میسوخت» به عقیده من این مصرع از «منزوی»، یکی از نزدیکترین آفرینشهای او به جهانی است که در خواب و بیداری تجربه میکرد.
منبع:
روزنامه ایران / روز سه شنبه 16 اردیبهشت / صفحه 15