این تهاجم را باید در ادامهی نزدیک به ۴۷ سال جنایت علیه ملت ایران دانست. ملتی که انقلاب کرد تا اخلاق «بردگی» را به اخلاق «سروری» تبدیل کند، آنجا که سرلوحهی انقلاب خود را سهگانهی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» برگزید.
هرچه به روزهای پایانی جنگ نزدیک میشدیم، شدت جنگ بیشتر و بیشتر میشد. صدای شیپور جنگ را میشد در فضای ایران بهآسانی شنید. یکشنبه ۱ تیر ۱۴۰۴، اسرائیل با به میدان کشیدن آمریکا، عملاً دستهای خود را بالا برد. سه سایت نطنز، فردو و اصفهان مستقیماً از طرف هواپیماهای آمریکا بمباران شد. امپراتوری شر سرمست از قدرت هوایی برای ایران رجز خواند.
بسیاری از مردم ۱ تیر ۱۴۰۴، روز دهم جنگ را «روز شکست ایران» خواندند، اما ایران، این روز را به نام «روز شکست اسرائیل» در تاریخ ثبت کرد. مگر نه اینکه او نتوانست کاری از پیش ببرد و ارباب اصلی و کارگزار ۴۷ سالهی توطئه علیه ایران را به میدان فراخواند؟ اگر این شکست نیست، شما بگویید چیست؟ فضا غبارآلود بود و نفسها در سینه حبس. هیچکس نمیدانست روز یازدهم جنگ، ۲ تیر ۱۴۰۴، چه خواهد شد.
جنگ اسرائیل و آمریکا علیه ایران، پیش از آنکه میدان زورآزمایی جنگافزارها باشد، جنگ ارادهها بود. در بزنگاه تاریخیای که بسیاری از مردم احساس شکست میکردند، هنرمندی شجاع پا به میدان گذاشت تا در جنگ ارادهها خشاب ذهن مردم را پر کند از شجاعت.
محسن چاووشی را میگویم. درست در روز دهم جنگ که پای بزرگترین ابرقدرت دنیا به جنگ با ایران باز شده بود، این هنرمند یکجا علیه سه امپراتوری «ترس»، «شر» و «دروغ» قیام کرد. وقتی نترسی، شر و دروغ و هر پلیدی دیگر در برابر ارادهی تو زانوی تسلیم به زمین خواهند زد.
کاظم بهمنی (متولد ۱۲ اسفند ۱۳۶۴) شاعری گمنام از جنس فرزندان آرش کمانگیر، زادهی تهران قهرمان، شعری اثرگذار با نام «مردم، علاج در وطن است» را سرود. شعر سوار بر صدای «محسن» عزیز، دلها را تسخیر کرد و عزیز شد. موسیقی حماسی، اما حزنانگیز، در لحظهای که مردم به پشتوپناه نیاز داشتند، به دادشان رسید و اینگونه بود که «شعر و شاعر» یکجا در سینهی تاریخ مبارزات ملت ایران جاودانه شد. میدانید چرا؟ چون در زمان خودش سروده و اجرا شد. درست مثل شاهنامهی فردوسی؛ همان وقتی که ذهنیت ملت ایران به پناهگاه فرهنگی نیاز داشت، به میدان آمد:
«با تکههایِ پیکرمان، با گیسوانِ دخترمان، میخواستید چکار کنید؟/
ما زندهایم مثلِ امید، این چند روزه را بروید، بر کشتن افتخار کنید»
این وطنسروده هشت بیت دارد، هر بیتش پرچمی از دوگانههای «زشت و زیبا» و «شیطانی و خدایی» را در خود به ودیعه نهاده است. هرچه «زیبایی، والایی و الهی» است برازندهی ملت ایران است و هرچه «زشتی، کثافت و شیطانی» است، زیبندهی کسانی است که به ایران هجوم آوردهاند. این بیت را بخوانید تا بدانید من از چه چیزی سخن میگویم:
«شیپورِ جنگ را زده و یکباره صلح میطلبید؟! ابلیسزادگانِ پلید!/
ای بدترینِ اهلِ زمین! با ما رسیدگان به یقین، پس مایلید قمار کنید؟!
ایران ۴۶ سال است درگیر شیطان بزرگ است: تحریم پشت تحریم، تهدید پس تهدید؛ اما ما نترسیدیم، اصلا چرا باید ترسید؟ "چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور". این بیت دلهای ناآرام را آرام کرد، مگر میشود نام خدا بیاید و دلها آرام نگیرند:
«مردم! خدا مراقبِ ماست جز خیرِ ما ندید و نخواست، آری خدا که در همه جاست/
از شرِ دشمنان چه هراس؟! تنها حساب بر نظر و الطافِ کردگار کنید.»
دلم میخواهد هر هشت بیت غزل را اینجا بیاورم، اما به این بیت بسنده میکنم. یقین دارم ادبیات و هنر مقاومت ایران، این شعر و موسیقی، این صدای شکوهمند را در دفتر خود جاودانه خواهد کرد. صدایی که بهموقع بلند شد تا صدای ایران باشد در جهان ستمپیشه؛ صدای چکاچک ذوالفقار علی؛ صدای سوم:
«صحبت نه از زیاد و کم است، شمشیرِ خشمِ ما دو دم است، یک ضربه نیز مغتنم است/
این تیغ، تیغِ روز جزاست، کعبه ورایِ فهم شماست، سجده به ذوالفقار کنید»
ابراهیم خدایار